فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَىٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَىٰ ۚ قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ۖ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ
انصاریان
هنگامی که با او به [مقام] سعی رسید، گفت: پسرکم! همانا من در خواب می بینم که تو را ذبح می کنم، پس با تأمل بنگر رأی تو چیست؟ گفت: پدرم آنچه به آن مأمور شده ای انجام ده اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهی یافت.
آیتی
چون با پدر به جايى رسيد كه بايد به كار بپردازند، گفت: اى پسركم، در خواب ديده‌ام كه تو را ذبح مى‌كنم. بنگر كه چه مى‌انديشى. گفت: اى پدر، به هر چه مأمور شده‌اى عمل كن، كه اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهى يافت.
بهرام پور
و چون او همراه پدر به [سنّ‌] كار و كوشش رسيد، گفت: اى پسرك من! من پيوسته در خواب مى‌بينم كه تو را سر مى‌برم. بنگر كه رأى تو چيست؟ گفت: اى پدر من! آنچه را دستور يافته‌اى انجام ده، اگر خدا بخواهد مرا از صابران خواهى يافت
فولادوند
و وقتى با او به جايگاه «سعى» رسيد، گفت: «اى پسرك من! من در خواب [چنين‌] مى‌بينم كه تو را سَرْ مى‌بُرم، پس ببين چه به نظرت مى‌آيد؟» گفت: «اى پدر من! آنچه را مأمورى بكن! ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهى يافت.»
الهی قمشه‌ای
آن گاه که (آن پسر رشد یافت و) با او به سعی و عمل شتافت (یا در جهد و عبادت یا در سعی صفا و مروه با پدر همراه شد) ابراهیم گفت: ای فرزند عزیزم، من در عالم خواب چنین می‌بینم که تو را قربانی (راه خدا) می‌کنم، در این واقعه تو را چه نظری است؟ جواب داد: ای پدر، هر چه مأموری انجام ده که ان شاء اللّه مرا از بندگان با صبر و شکیبا خواهی یافت.
خرمدل
وقتی که (او متولّد شد و بزرگ گردید و) به سنّی رسید که بتواند با او به تلاش (در پی معاش) ایستد، ابراهیم بدو گفت: فرزندم! من در خواب چنان می‌بینم که باید تو را سر ببرم (و قربانیت کنم). بنگر نظرت چیست؟ گفت: ای پدر! کاری که به تو دستور داده می‌شود بکن. به خواست خدا مرا از زمره‌ی شکیبایان خواهی یافت.
خرمشاهی
و چون در کار و کوشش به پای او رسید، [ابراهیم‌] گفت ای فرزندم من در خواب دیده‌ام که سر تو را می‌برم، بنگر [در این کار] چه می‌بینی؟ [اسماعیل‌] گفت پدر جان آنچه فرمانت داده‌اند، انجام بده، که به زودی مرا به خواست خداوند، از شکیبایان خواهی یافت‌
مکارم شیرازی
هنگامی که با او به مقام سعی و کوشش رسید، گفت: «پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم، نظر تو چیست؟» گفت «پدرم! هر چه دستور داری اجرا کن، به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت!»
معزی
تا گاهی که رسید با وی کوشش (یا دویدن را) گفت ای پسرک من همانا دیدم در خواب که می‌کشمت پس بنگر تا چه می‌بینی گفت ای پدر بکن آنچه را فرمان می‌شوی زود است بیابیم اگر خدا خواهد از شکیبایان‌
مجتبوی
و چون [پسر] به حد كار و كوشش با وى- پدر- رسيد، گفت: اى پسركم، من در خواب مى‌بينم كه تو را گلو مى‌برم، بنگر تا رأى تو چيست؟ گفت: اى پدر من، آنچه فرمان يافته‌اى بكن، كه اگر خداى خواهد مرا از شكيبايان خواهى يافت.
صادقی تهرانی
پس هنگامی که با او به سَعْی (میان صفا و مروه) رسید، گفت: «فرزندم! من بی‌گمان در خواب (چنان) می‌بینم که تو را بی‌چون سر می‌بُرَم. پس بنگر چه (در) نظر داری‌؟» گفت: «پدرم! آنچه را مأموری به انجام رسان! زودا اگر خدا بخواهد، مرا از شکیبایان خواهی یافت.»
: